الیناالینا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

الینا دخترمون

هنرای مامان

عزیزکم از 2 ماه پیش تصمیم گرفتم یک ست کامل از لباساتو برات ببافم اخه شما تو پاییزو زمستون بدنیا میای  و حتما به لباس بافتنی احتیاج پیدا می کنی ! در نتیجه ایده اولیش از مامان های نی نی سایت اومد تو کلم تصمیم خودم رو گرفتم رفتم میل و بافتنی و با یک کتاب اموزشی خریدم و از روی یه الگو تو نت بافتن یک پاپوش جیگر رو شروع کردم بعدش رفتم پیش مامان بزرگ خودم اونم کمک کرد و یک ژاکت ناز بافتم حالا امروز عکسشو میزارم تا ببینی !!    خیلی خوشحالم که تونستم این هدیه ناقابل رو خودم برات درست کنم ! می خواستم که بشورم مامان بزرگ گفت اولین لباس نی نی است که میشوری بسم ا... بگو منم با عشق و امید و توکل این کارو کردم وفقط به اون لحظاتی که تو با...
30 خرداد 1391

تولد مامان

امروز تولد مامان این تولد با تولدای دیگم فرق می کنه چون امسال بهترین وقشنگ ترین کادوی زندگیمو گرفتم اونم دخمل کوچولوی تو دلم !!! این فرشته با لگدای کوچولوش میتونه بهترین هدیه خداوند برای من باشه !وقتی به این فکر می کنم که تو سالم بدنیا بیای و صدای گریه خشگلتو بشنوم یا با خنده های نازت فضای خونمونو پر کنی دیگه هیچی از پروردگار  اسمون نمی خوام ! فکر کنم یکی از زیباترین احساس هایی که خدا درون ادم ها قرار داده همین حس مادری!! میدونم که همونقدر که قشنگ و زیباست میتونه سخت و مشکل باشه ولی اعطای همچین مسیولیتی از طرف اون بالایی با همه دردسراش شیرین حالا مامان 25 سالش شده و این اخرین سالی که تنهایی جشن تولد میگیره از سال دیگه شما هم ...
27 خرداد 1391

هفته 26

سلام فندق مامان امروز هفته 25 تموم شد الان تقریبا 14 هفته دیگه مونده تا شما بدنی بیای فسقلی مامان این هفته نزدیک 1 کیلو میشی حرکاتات تو شکمم با مزه تر شده از امروز صبح وول وول خوردنت بیشتر شده مامانی حالا که فکر میکنم میبینم چقدر خوب شده که من حر کاتتو حس میکنم دیگه اونطوری مثل قبل نگرانت نیستم. چه قدر حس خوبی که تو فعلا تو وجود خودمی و میتونم درونم تو رو احساس کنم ! این روزا همه سرشون شلوغ هر کسی دنبال یه کاری من و شمام با هم سرمون گرمه گردوی مامان بابایی که انقدر سرش شلوغ که فقط شب ها می بینیمش اونم زودی می خوابه  برای با با و مامان خیلی دعا کن !! راستی ژاکتت تموم شد حالا اگه دگمه هاشو بخرم میزارم عکسشو اینجا  از ا...
21 خرداد 1391

هفته 24

سلام مامانی امروز هفته 24 تموم شد رفتی تو 25 هفته یه حس خوبی دارم احساس میکنم بزرگتر شدی شیطونیات زیادتر شده امروز از سر و کولم بالا میرفتی قربون دست و پاهات بشم تو شکم مامان الینا دختر کوچولوی من یه چند روزی تعطیلی ولی ما جایی نرفتیم تو خونه موندیم اخه بابایی حوصله نداره تو شلوغی جایی بره مامانم که چون شما تو شکمشی خیلی نمیتونه تکون بخوره دیروز ی کمر دردی گرفته بودم کلی ترسیدم ولی استراحت کردم خوب شدم امشبم که خواب ندارم از بس تو روز میخوابم دیگه خوابم نمیبره ای بابا   تو ام دیگه خوابت برده سر وصدات نمیاد  مامانی فدای شما بشه   قربون لپات بشم الان ماه رجب خیلی انرژی مثبت گرفتم ایشالا به خیر وخوشی شمام تو دل مامان...
15 خرداد 1391

دختر طلا

مامانی سلام  عزیزکم من عاشقتم اگه بدونی چقدر روزارو میشمرم تا تو بیای تو این دنیا امروز میخواستم 2 یا سه تا لباس حاملگی بدوزم ولی نشد اقاهه گفت نمی دوزم منم بی خیال شدم فعلا  مامانی کلی برای ما دعا کن منم همش برای تو دعا میکنم قلقلی اصلا تکون نمیخوریا خیلی کم وول می خوری تو دلم ای شیطون حالا اگه بابا باشه همش قل می خوریا
8 خرداد 1391

عزیز دل کوچولو

سلام مامانی  عمه ات 1 هفته بود از کاشان اومده بود تهران تو این یک هفته اصلا وقت نکردم باهات حرف بزنم دلم برات یک ذره شده بود همش باید فکر یک شام و ناهار بودیم راستشو بخوای بابایی هم خیلی گرفتار دختر ناز تو شکم مامان الان داری تو دلم تکون می خوری من عاشق این تکوناتم عمه ات همش بهم می گفت اینو بخور اونو بخور دیگه کلافم کرده بود ولی خوب بد نبود چون شما تکونات بیشتر شد عاشقتم مامانی الان کم کم داری  هفته 23 رو تموم میکنی هر روز داری بزرگتر می شی ای جیگر طلام خدا کنه سالم باشی اون تو برای من وبابا خیلی دعا کن ...
6 خرداد 1391

دختر شبربنم

عزیز دلم  مامانی امروز میخواد برات یه وبلاگ درست کنه تا حالا این کارو برای خودش انجام نداده ولی چون شما خانم کوچولورو دوست داره تصمیم گرفته یک سری خاطراتشو برات بنویسه از وقتی تورو حامله شدم کلی خاطرات شیرین و تلخ دارم ولی  اینو خوب میدونم که با همه این چیزا تو رو دارم . امروز دلم واقعا میخواست کنارم بودی تا با تو ارامش می گرفتم  تو بهترین  هدیه برای مامانی   
3 خرداد 1391
1